بعد از واقعه غدير خم در روز هجدهم ماه ذىالحجّه سال دهمهجرى كه (طبق شرح منقول و مندرج در دهها و دهها كتاب اختصاصى وصدها كتاب تفسير، حديث، تاريخ، كلام و غيره) در سرِ دست گرفتنِ پيامبر على را در برابر حدود صد و بيست هزار نفر مسلمانِ از حجّ برگشته و معرفى او را به مقام خلافت و واجب الاطاعه بودنِ بعد از خود خلاصه مىشود، اين موضوع زبان به زبان و گوش به گوش در سراسرِ مناطق گسترده مسلمان نشين پخش شد و دوست و دشمن از آن باخبر شدند.
پس مردى از منافقين به نام »حرث بن نعمان فهرى« كه پدر و بعضىاز كسانِ نزديكش در جنگها به شمشير اميرمؤمنان از پاى درآمده بودند، ازشنيدنِ اين انتصاب و جانشينى سخت عصبانى و ناراحت گرديد، آنچنان كه ديگر طاقت صبر و شكيبائى را از دست داد. 186) الغدير، علامه امينى، ج1 و ديگر مصادر مربوطه. منبع: موسسه جهانی سبطین (ع)
او براى تحقيق و پيگيرى از اين مطلب، سوار بر ناقه خود شد و راهِمدينه را در پيش گرفت و همينكه وارد مدينه شد، يك راست متوجّه مسجد پيغمبر صلي الله عليه وآله وسلم شد و خود را به حضرتش رسانيد.
آنگاه با قيافهاى گرفته و لحنى خشن و توأم با انكار، پيامبر را مخاطب قرار داد و گفت:
تو گفتى لا إلهَ إلاّ اللَّه بگوئيد، گفتيم؛ نماز بخوانيد، خوانديم؛ زكاتبدهيد، داديم؛ روزه بگيريد، گرفتيم؛ اكنون كار بدانجا رسيده كه على را به عنوان امامت و رياست برما برگزيدى؟!
پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: نه، من به ميل و سليقه خود كارى انجام نمىدهم،به خدا سوگند! انتصاب على به مقام خلافت فقط و فقط از طرف خدا بود،اين فرشته وحى بود كه از جانبِ خدا، همچون ساير اوقات و در مورد ساير احكام، بر من فرود آمد و دستور اين انتصاب را ابلاغ كرد، من هم بر طبق آن انجام وظيفه رسالت نموده، آن را به مسلمانان ابلاغ كردم.
آن مرد منافق با شنيدن اين سخنان چهره درهم كشيدهاش، درهم كشيده تر شد و بىآن كه ديگر حرفى بزند يا با پيامبر اكرم خداحافظى كند از آن حضرت روگردانيد و همچنانكه مىرفت سربلند كرد و گفت: بار الها اگر چنين است كه محمد مىگويد و تو على را به مقام خلافت و جانشينىِاو برگزيدى تا بر ما رياست و پيشوائى كند، من زيرِ بار نمىروم و تحمُّلِ آقائى و رياست على را ندارم!
اكنون سنگِ عذاب خود را برما ببار، يا عذابى فروفرست و ما را ازرنج و ناراحتىِ اين كار راحت ساز.
در اين جا بود كه خداوند برخلاف هميشه كه دعاى مؤمنان پاك دل و پاك زبان را مستجاب مىفرمود، دعاى يك منافقِ تمامعيار را مقرون بهاجابت فرمود، آن هم با قيدِ فوريّت هرچه فورىتر، كه هنوز آن بخت برگشته چند قدمى پيش نرفته، توده سياهرنگى از ابر نمودار شد و از وسطِآن سنگ كوچكى برمغزِ وى فرود آمد كه نشانه استجابت دعاىِ او بود وهمانند اصحاب فيل او را نقش برزمين ساخت و جابجا هلاك گرديد.(186)
--------------------------------
نظرات شما عزیزان: